« احمد خوزینی »
مختومقلي ، عشق ميداندير بو ميدانا گيرن جاندير
جانينگ هم تنده ميهماندير برن بير گون آلاسي دير
« مختومقلي »
ترجمه : اي مختومقلي ؛ عشق بسان ميداني است كه تنها جان در آن توانسته جاي گيرد و آن هم مهماني بيش نيست ، عاقبت روزي خواهد رسيد كه صاحب اصليش آن را نيز خواهد گرفت .
گر عمر بشد عمر دگر داد خدا گر عمر فنا بمرد نك عمر بقا
عشق آبحياتست در اين آب در آ هر قطره از اين بحر حياتست جدا
« مولانا »
***
كامل بولماز اول شربتدن داتمايان هزل ايله مز سوز اصلينا يتمه ين
دالي مجنون عشقي اثر اتمه ين پــريزاد ليلي نينگ قدرين هيچ بيلمز
« مختومقلي »
ترجمه : كسي كه از شربت عشق نچشيده باشد ، كامل نيست . آنكه در سخن گفتن پــخته نشده باشد لذتش را نمي برد و آنكه عشق مجنون بر او اثر نگذاشته باشد قدر پــريزاده اي چون ليلي را از كجا مي داند .
زان مي مستم كه نقش جامش عشق است وان اسب سواري كه لجامش عشق است
عشق مه من كار عظيمي است و ليك من بنده آنم كه غلامش عشق است
« مولانا »
***
منينگ دي عشقينگدا چوخلار سن يارينگ گونديز گرفتارينگ ، گيجه لر زارينگ
عمريم پــايمالينگ دير جانيم نثارينگ بولسايدي وصالينگا بير چاره قيلماق
ترجمه : همچو مني عشق تو را اختيار كردم ، روزها گرفتارت هستم و شبها زاريت را مي زنم . من عمرم را فدايت مي كنم و جانم را نثارت اگر روزي به وصال تو چاره اي پــيدا كنم .
بت بي نقش و نگارم جز تو يار ندارم توي آرام دل من مير اي دوست قرارم
ز جفاي تو حزينم جز عشقت نگزينم هوسي نيست جز اينم جز از اين كار ندارم
***
اثر اوردي اون دورت ياشدا آرزو مانينگ قلم قاشدا
تر محبوب قوچدونگ اون باشدا عشق ايچره مستانا گلدينگ
ترجمه : در چهارده سالگي عشق با ناز و كرشمه اثرش را نشان داد و در بانزده سالگي آن زمان كه جواني برومند و محبوب بودي مستانه عاشق شدي .
باز بهار مي كشد زندگي از بهار من مجلس و بزم مينهد تا شكند خمار من
من دل بر دلان بدم قوت صابران بدم برد هواي دلبري هم دل و هم قرار من
تند نمود عشق او تيز شدم ز تنديش گفت برو نديده اي تيزي ذوالفقار من
« مولانا »
***
عشق درياسي دولدي ، داشدي ، قاينادي تازه خروش ايلاب قيزمالي بولدوم
كونگول تختي موج اوستونده اوينادي آندا غواص بولوپ ، يوزمه لي بولدوم
ياتيرديم دويش گوردوم ، تيسگينديم توردوم عشق بير مشكل ايشدير ، اوقيديم ، گوردوم
شوقين شيرين گوردوم ، بو يولا گيرديم ايمدي چاره يوقدور ، دوزمه لي بولدوم
يارينگ يلي اوسدي ، اوزي گيزلندي اميد الين گردي ، شونچا گوزلندي
هجران قواتلاندي ، عشق تازه لندي اول مطبخده قايناپ ، قيزمالي بولدوم
يولدا يولوقديرديم چشمي جادي ني اولچرديم ، ال چويدوم عشقينگ اودوني
كونگول گوز گوسينه يارينگ آديني حكاك ليك ايله ييب ، قازمالي بولدوم
بو فكر دن ، بو خيالدان داش بولوپ نفس هوي ، كبر ، كيندن بوش بولوپ
اول بازاردا عشق تالانه دوش بولوپ بللي ، جاندان اميد اوزمه لي بولدوم
قانا-قانا ايچديم دوستونگ زهريني زهرين شفا سانديم ، سالماز مهريني
بوگوره ده قورلان كونگول شهريني عشقه نوكر بولوپ ، بوزمالي بولدوم
مختومقلي ، اول منزله دياره گيرن ، قايديپ چيقا بيلمز كناره
اي يارانلار ، بارمي بو درده چاره اورته نيپ ، جاورانيپ گزمه لي بولدوم
« مختومقلي »
ترجمه : درياي عشق لبريز شد وبه جوش و خروش آمد و من تازه هواي عشق به سرم زد . تخت خيال روي امواج به حركت در آمد و مانند غواص در آن درياي خروشان غواصي كردم . خواب ديدم و از پــريشاني آن بيدار شدم . فهميدم عشق كار مشكلي است . شوق آن چه شيرين است كه برگزيدم و چاره اي بجز گرفتاريش نداشتم . نسيم ملايم يارم به سويم وزيد و خودش را پــنهان كرد ، دست اميد به سويش دراز شد و تا اوج نگاهش خيره شد . هجران قوت گرفت و عشق دوباره متولد شد و من در آن مطبخ مجبور به سوختن شدم . چشم هاي جادوييش را به انتظار راه گذاشتم و از گرماي عشق او دستهايم را گرم كردم . روي چشم قلبم اسم يارم را حكاكي كرده و نوشتم . از فكر و خيال دور شدم و خود را از نفس و هوي و كبر و كين خالي كردم به بازاري رسيدم كه در آنجا عشق را به تاراج بردن بودند و من مجبور شدم اميد از جان عزيزم بشويم . زهر دوست را سيراب خوردم و آن را براي خود شفا دانستم اما مهري از آن نديدم . در اين تن كه شهر قلبم در آن جاي دارد به عشق نوكرش كردم و از هم پــاشيدمش . اي مختومقلي به آن منزل و ديار هر كس وارد شد نمي تواند خارج شود اي مردم به اين درد آيا چاره اي يافت مي شود ؟ مثل ديوانه ها لباس پــوشيدم و با حرفهاي نامربوط سربه بيابان زدم .
شدم ز عشق بجايي كه عشق نيز نداند رسيد كار بجايي كه عقل خيره بماند
هزار ظلم رسيده ز عقل گشت رهيده چو عقل بسته شد اينجا بگو كيش برهاند
دلا مگر كه تو مستي كه دل بعقل ببستي كه او نشست نبايد ترا كجا بنشاند
متاع عقل نشانست و عشق روح فشانست كه عشق وقت نظاره نثار جان بفشاند
هزار جان و دل و عقل گر بهم تو ببندي چو عشق با تو نباشد بروزنش نرساند
بروي بت نرسي تو مگر بدام دو زلفش و ليك كوشش مي كن كه كوششت بپــزاند
چو باز چشم ترا بست دست اوست گشايش ولي بهر سر كوبي ترا چو كبك دواند
هر آنك بالش دارد ز آستان عنايت غلام خفتن اويم كه هيچ خفته نماند
ميانه گيرد آهو ميانه دل شيري هزار آهوي ديگر ز شير او برهاند
چو در درونه صياد مرغ يافت قبولي هزار مرغ گرفته ز دام او ببراند
هران دلي كه بتبريز و شمس دين شده باشد چو شاه ماه بميدان چرخ اسب دواند
« مولانا »
***
مختومقلي عشق اودونا بريانام ايل مالينا ، من حاليما گريانام
قورقي ، اميد اورتاسيندا حيرانام تانگلا – محشر ، يا رب ، نه بولار حاليم
« مختومقلي »
ترجمه : اي مختومقلي ؛ از سوز عشق سوختم ، مردم به مال خود مي گريند و من به حال خود . در ميان ترس و اميد گرفتار شدم اي خدا بگو در روز محشر حال من چگونه خواهد شد ؟
فردا كه به محشر اندر آيد زن و مرد از بيم حساب رويها گردد زرد
من عشق ترا بكف نهم پــيش برم گويم كه حساب من از اين بايد كرد
مولانا »
***
عشقينگ آوازه سين دينگله داشيندان جان جبريندن قورقسانگ بارما باشيندان
سريشدانگ كم بولسا عشقينگ ايشيندن بار ، خبر آل گورن مبتلالاردان
« مختومقلي »
ترجمه : آوازه عشق را از دور بشنو . اگر از زجر كشيدن جان مي ترسي به عشق نزديك نشو . اگر از عشق سر رشته نداري به سراغ كساني برو كه به آن مبتلا هستند .
در ره معشوق ما ترسندگانرا كار نيست جمله شاهانند آنجا بندگان را بار نيست
گر تو سر حق بدانستي برو با سر باش زانك اين اسرار ما را خوي آن اسرار نيست
***
عشق درياسي جوشار گلر ساقادان كونگلونگي ساقلاغيل يالان واقادان
اجل گلر ، توتار بير گون ياقانگدان ساغينگا سولونگا باقا بيلمز سن
« مختومقلي »
ترجمه : عشق روز ي به جوش آمده و از عميق ترين قسمت دريا بيرون خواهد آمد . بنابراين خودت را از وقايع پــوشالي دور نگه دار . قبل از اينكه اجل به سراغت بيايد و يقه ات را بگيرد .
عشق از بنه بي بنست و بحريست عظيم درياي معلق است و اسرار قديم
جانها همه غرقه اند در بحر مقيم يكقطره از او اميد و باقي همه بيم
« مولانا »
***
مختومقلي دوشدونگ عشقينگ گذرنه كيم بار سوزلتماگه التيب نظرنا
هيچ رواج تاپــمادينگ سوزونگ بازارنا خريدار سيز توكه-توكه گيدر سن
« مختومقلي »
ترجمه : اي مختومقلي ؛ به گذر عشق افتادي ، آيا كسي يافت مي شود كه حرفهايش را به نظر يار برساند ؟ در بازار سخن هيچ رواج نيافتي و بدون خريدار ناله كنان از بين مي روي .
جان روز چو مار است بشب چون ماهي بنگر كه تو با كدام جان همراهي
گه با هاروت ساحر اندر چاهي گه در دل زهره باسبا ماهي
« مولانا »
***
قيزيل دييسم – قيزيل ، آل دييسم – آل سن هندوستاندا – شكر ، بولغاردا – بال سن
عشق بيلن آچيلان بير تازه گل سن يوسف – زليخانينگ تايي ، گوزل سن
« مختومقلي »
ترجمه : اي محبوب من ؛ به هر چه تشبيهت كنم كم است ، به طلا و جواهر و يا به شكر هندوستان و يا عسل بلغار . تو مثل غنچه اي هستي كه با عشق شكوفا شدي ، محبوبي هستي كه همتاي يوسف و زليخايي .
سر سبز تر از تومن نديدم شجري پــر نور تر از تو من نديدم قمري
شبخيز تر از تو من نديدم سحري پــر ذوق تر از تو من نديدم شكري
« مولانا »
***
باشيم يوز هوسده كونگول جوشغوندا گردابه اوغراديم دالي داشغيندا
نجد داغيندا گزن مجنون عشقيندا يانار اودلي ليلي بولوپ قاليپ من
« مختومقلي »
ترجمه : سرم صد هوس دارد و قلبم در جوش و خروش است ، همچو ديوانه ها به گرداب گرفتار شدم ، بدنبال عشق مجنون در كوه و بيابان مثال داغ دل ليلي فرو مانده ام .
دل راز وثاق سينه آواره كنم بر سنگ زنم سبوي خود پــاره كنم
گر پــاره كنم هزار گوهر ز غمت روزي او را ز لعل تو چاره كنم
« مولانا »
***
بير عشق دوشسه آدم سرنه اوقي قاچار كونگول اورنا
ايكي سويگي لي بير – بيرينه ياقين اولسون ، داش اولماسين
« مختومقلي »
ترجمه : اگر هواي عشق به سر آدم بزند خواب از چشمش مي پــرد و قلبش آرام نمي گيرد . خداوندا عاشقان را به هم برسان و هجران را نصيبشان نگردان .
آنرا كه ز عشق دوست بيداد رسد از رحمت و فضل اوش امداد رسد
كوتاهي عمر بين بوصلم درياب تا پــيش از اجل مرا بفرياد رسد
« مولانا »
***
عشق مني يانديردي ، جانيم كسل دير درد باشدان آشادير ، ايشيم اوسال دير
بو قديم دان بولوپ گلن مثل دير كيرپــي ياريپ گيدر قاوين ياغشي سين
« مختومقلي »
ترجمه : عشق آتشي به وجودم افكنده و خستگي تمام بدنم را فرا گرفته است . درد هايم از سر گذشته و كارهايم متزلزل است . اين مثل از قديم باقي مانده است كه جوجه تيغي بهترين خربزه را گاز مي زند و مي رود .
عشقت بدلم در آمد و شاد برفت باز آمد و رخت خويش بنهاد برفت
گفتم بتكلف دو سه روزي بنشين بنشست و كنون رفتنش از ياد برفت
حرمتلی دوستلار ؛ خوش گلدینگیز ( اگردا بیزی قوللاب دورسانگیز منت دار بولارس )
نظرات شما عزیزان:
ahmad 
ساعت16:45---3 مهر 1391
با سلام و خسته نباشید خدمت گل سای عزیز
به نظر بنده بهتر است از موضوعات دینی و مذهبی ترکمن در وبتان داشته باشید.
به ما هم سر بزنید.خوشحال میشیم...
ahmad 
ساعت16:44---3 مهر 1391
با سلام و خسته نباشید خدمت گل سای عزیز
به نظر بنده بهتر است از موضوعات دینی و مذهبی ترکمن در وبتان داشته باشید.
به ما هم سر بزنید.خوشحال میشیم...
|